3 ساعت اول Final Fantasy XVI مانند یک Last of Us فانتزی بازی می کند
Features,Gaming,Final Fantasy,Final Fantasy XVI,PlayStation 5,PS5,Sony,Square Enix
وقتی دمو زدم فاینال فانتزی شانزدهم در ماه فوریه، من چند سوال داشتم. قطعه ای که من بازی کردم بسیار بر روی سیستم مبارزه ای نسخه بعدی PS5 متمرکز بود. من بلافاصله تحت تاثیر قرار گرفتم که چقدر سریع و خشمگین بود شیطان ممکن است گریه کند به سری RPG گفته شد، چیزهایی وجود داشت که من ندیدم. ماموریت داستانی که بازی کردم فقط به من معرفی مختصری از قهرمان آن، کلایو رازفیلد، و کشور جنگ زده ای که بازی در آن جریان دارد، می دهد. برای دانستن بیشتر احساس خارش داشتم.
وقتی سه ساعت اول بازی را که در 22 ژوئن عرضه می شود، به طور عملی انجام می دادم، به همه آن سؤالات طولانی پاسخ می رسید. کلایو تنها با چند حمله به نامش. من میتوانم ببینم داستان پسزمینه غمانگیز او در سینمای طولانی و تنها با چند قطعه گیمپلی کوچکتر در میان آنها پخش میشود. من جلسه دمو خود را با علامتهای سوال بسیار کمتر، کمی فتنه بیشتر و چند نگرانی طولانی که میتوان بعداً در ماجراجویی کاهش داد، ترک میکنم.
اگر به دنبال یک کلاسیک هستید فاینال فانتزی واضح است که قسمت جدید این خارش نوستالژیک را برطرف نخواهد کرد. در عوض، چیزی که دیدم یک فانتزی تاریک و سیاه بود که بیشتر مرا به یاد آن می انداخت بازی تاج و تخت و حتی آخرین ما. اگر بتوانید این تغییر را بپذیرید، درگیر چیزی هستید که به نظر می رسد یک درام سیاسی جذاب است که با نبردهای تایتان های بصری خیره کننده نقطه گذاری شده است. از سوی دیگر، دنیای کاوشپذیر بازی، بهطور قابل توجهی فشردهتر از آن صحنههای سینمایی تا کنون است. این داستان دو بازی است
داستان انتقام
داستان با معرفی کلایو رازفیلد آغاز می شود که داستان را در بحبوحه عملیات نظامی در بیابان آغاز می کند. زمانی که کلایو را برای اولین بار در فوریه ملاقات کردم، زیاد با او ارتباط برقرار نکردم. من رفتار معمولی مرد بداخلاق او را کمی صاف یافتم و هنوز هم تا حدودی این احساس را دارم. اما دو ساعت اول بازی راه زیادی برای ساختن تاریخچه او دارد. به این دلیل است فاینال فانتزی شانزدهم با یک فلاش بک طولانی شروع می شود که مانند یک فیلم بلند بازی می کند.

در طول افتتاحیه سنگین صحنه، من توجیه زیادی برای اینکه چرا کلایو از کهن الگوی قهرمان شکنجه شده پیروی می کند، به دست خواهم آورد. من او را 13 سال قبل به عنوان یکی از اعضای خانواده سلطنتی با چشمان روشن ملاقات کرده بودم که سوگند یاد کرده بود از برادر کوچکتر بیمار خود محافظت کند، کسی که قرار بود مظهر ققنوس شود. یک حادثه تحریک آمیز خونین نه تنها روحیه شاد کلایو را در هم می شکند، بلکه او را وارد یک زندگی سرد در خدمت سربازی می کند. داستان امروزی از آنجا سرچشمه می گیرد.
داستان سرایی در آن مقدمه کمی ترکیبی است. در اوایل، مسلماً کمی حوصلهام سر میرود، زیرا داستان در یک درام سیاسی کاملاً ارائهشده و پر از دریایی از شخصیتهای همگن و همگن است که افسانهها را بیرون میریزند. این یک سوختگی آهسته است که برای رسیدن به گوشت احساسی نیاز به سفره آرایی زیادی دارد. اگرچه زمانی که به آنجا رسید، من خیلی بیشتر مجذوب شدم. مثل اینکه فاینال فانتزی شانزدهم یک داستان فانتزی متراکم است که اسطوره های بزرگتر از زندگی را با ریسک های شخصی بالا متعادل می کند.
شاید گفتن این حرف کمی کلیشه ای باشد، اما من نمی توانم احساس کنم تیم اسکوئر انیکس از آن استفاده می کند. آخرین ما کمی اینجا اگر ضرب به ضرب به آن نگاه کنم، افتتاحیه با آن بازی تفاوت چندانی ندارد. و هنگامی که آن فلاش بک را پشت سر گذاشتم، در یک خط داستانی آشنا بودم که در آن کلایو نقش یک شمشیر اجارهای بیاحساس را بازی میکرد که مدت کوتاهی بعد ناخواسته نقش محافظ را بازی میکرد. این که آیا این می تواند چیزی را که به یک رشته تا حدودی خسته از بازی های مدرن تبدیل شده است تازه کند یا نه، بستگی به این دارد که داستان انتقام در بازی نهایی کجا می رود.
مطمئناً جایی برای کشف برخی از قلمروهای دراماتیک هیجان انگیز نیز وجود دارد. یک صحنه اولیه، برادر کوچکتر کلایو، جاشوا را زیر سوال می برد که چرا پادشاهی او باید اینقدر قدرت داشته باشد فقط به خاطر توانایی های جادویی که با آنها متولد شده اند. این موضوع در مورد امتیاز فوراً پیگیری نمی شود، اما امیدوارم بیشتر به این موضوع بپردازد. به گفته نائوکی یوشیدا، تهیه کننده، اگرچه تا حدودی عجیب به نظر می رسد که بی عدالتی اجتماعی را کشف کنیم، در حالی که از قبل می دانیم که در شخصیت های آن تنوع وجود ندارد.
طراحی برگشتی
چیزی که همچنان در مورد روایت بیشتر تحت تاثیر قرار میگیرد، ایکونهای تماشایی آن است که باعث میشود این حس یک چرخش فانتزی بالا در گودزیلا باشد. در مقدمه، من یک تایتان بزرگ را دیدم که در حال نبرد با شیوا بود. این یک درگیری باورنکردنی و گران قیمت است که از قدرت PS5 به خوبی استفاده می کند. بعداً، یک نبرد جدید Eikon را امتحان میکنم که در آن فونیکس را در یک شوتآپ سهبعدی پر زرق و برق کنترل میکنم که با هر چیز دیگری که تا کنون از بازی دیدهام متفاوت است. هر زمان که یک Eikon روی صفحه است، فاینال فانتزی شانزدهم می درخشد.

با این حال، تفاوت قابل توجهی در محدوده بین آن سکانس ها و بازی بین آن وجود دارد. در اولین دموی خود، متوجه شدم که قلعه ای که من کاوش کردم کمی احساس ضعف می کرد. این مجموعه نسبتاً خطی از اتاقهایی با طراحی پراکنده بود که شخصیت چندانی نداشت. به نظر می رسد که این فلسفه طراحی در کل بازی وجود دارد، که می تواند برای طرفداران قطبی شود.
در مقدمه، قلعه دیگری را بررسی میکنم که تقریباً یکسان به نظر میرسد (اگرچه ممکن است همان قلعهای باشد که در فوریه بازی کرده بودم، اما 13 سال قبل). من متوجه شدم که ماهیت خطی آن بیشتر به این دلیل است که در حال کار بر روی یک فلاش بک داستان محور بودم، اما زمانی که بالاخره وارد دنیا شدم همان حال و هوا را داشتم. اولین ماموریت واقعی من به عنوان کلایو امروزی مرا به گریت وود، مکانی جنگلی فرستاد. فکر میکردم در آنجا اکتشاف بیشتری داشته باشم، اما اینطور نبود. در عوض، من در حال قدم زدن در یک مجموعه نسبتاً خطی دیگر از مسیرها بودم که فقط چند طاقچه کوچک در آن وسایل کاردستی پنهان شده بود.
فضاهای بازتر جزئیات بیشتری ندارند. من در نهایت به یک منطقه مرکزی پراکنده با چند فروشنده و جستجوهای جانبی ساده در اطراف خواهم رسید. در اواخر نسخه ی نمایشی، به سمت میدانی بسیار بازتر می پریدم که می توانستم در آن قدم بزنم و بیشتر کاوش کنم، اما نمی توانم بگویم که خیلی پیچیده تر بود. من میتوانستم از مسیر اصلی خارج شوم تا با برخی از دشمنان شل بجنگم و گهگاه صندوقچه گنج را پیدا کنم، اما به غیر از چمن، چیز زیادی برای شگفتآوری وجود نداشت. طراحی سطحی که دیدم به طرز شگفت انگیزی قدیمی بود (من را کمی به یاد طرح اصلی می اندازد نیر) که با گستره عظیم داستان بزرگ خود ناسازگار به نظر می رسد.

البته همه چیزهایی که تا الان دیدم فقط مربوط به چند ساعت اول بازی است. من هرگز انتظار ندارم که یک RPG طولانی مانند این، پای پیچیده تر خود را در اولویت قرار دهد و تصور می کنم مقیاس و پیچیدگی آن به تدریج افزایش می یابد. من می توانم تأیید کنم که این مورد در مورد سیستم رزمی آن است، که در ابتدا ساده به نظر می رسد اما در نهایت آواز می خواند زیرا Clive قدرت ها و جادوهای Eikon بیشتری را تجهیز می کند. من امیدوارم که یک سوختگی آهسته در اینجا اتفاق بیفتد که به ماجراجویی هرچه عمیق تر می شود شتاب بیشتری می بخشد.
اگرچه من هنوز مطمئن نیستم که چگونه به هم می رسد، اما هنوز دلایل زیادی برای هیجان زده شدن دارم. فاینال فانتزی شانزدهم. نبرد آن به تنهایی کافی است تا من را به عقب بکشاند و نبردهای تماشایی Eikon آن واقعاً خاص به نظر می رسد. اگر مابقی بازی بتواند با آن همراه شود و یک داستان فانتزی گوشتی را در این روند ارائه دهد، باید ورود شایسته ای به سری طولانی مدت داشته باشد. فقط امیدوارم که نمایش پرهزینه سینمایی ترین لحظات آن کمی فراتر از آنچه در مقدمه است گسترش یابد.
فاینال فانتزی شانزدهم در 22 ژوئن برای PS5 عرضه می شود.
توصیه های سردبیران
(برچسبها برای ترجمه
#ساعت #اول #Final #Fantasy #XVI #مانند #یک #فانتزی #بازی #می #کند